نامه ی عاشقانه ثریا به استاد شهریار

ساخت وبلاگ


نامه عاشقانه


روزی استاد شهریار نامه ای دریافت می کند که روی پاکت یا داخل آن نشانی از فرستنده اش نبود .
"شهریار عکست را در مجله ای دیدم خیلی شکسته شده ای، سخت متاثر شدم. گفتم : خدای من این چهره ی دلداه ی من است؟ این همان شهریار است؟ این قیافه ی نجیب و دوست داشتنی دانشجوی چهل سال پیش مدرسه دارالفنون است؟ نه من خواب می بینم. سخت اشک ریختم. بطوریکه دختر کوچکم سهیلا علت دگرگونیم را پرسید؟ به او گفتم: عزیزم، برای جوانی از دست رفته و خاطرات فراموش نشدنی آن دوران. به یاد آن شبی افتادم که می خواستی مرا به خانه مان برسانی، وقتی که به در خانه رسیدیم گفتم نمی گذارم تنها برگردی و وقتی ترا به نزدیک منزلت رساندم تو گفتی صحیح نیست یک دختر در این دل شب تنها برود و دوباره برگشتیم و آنقدر رفتیم و آمدیم که یکدفعه سپیده دمیده بود… و یادت هست که والدینم چه نگران شده بودند. آیا یادت هست به ییلاقمان پیاده آمده بودی و من در اتاق به تمرین سه تاری که به من یاد داده بودی مشغول بودم و اکنون نیز گهگاه سه تار را بدست می گیرم و غزل زیر ترا زمزمه می کنم :
گذشته من و جانان به سینما ماند
خدا ستاره ی این سینما نگه دارد" 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] منو تنهایی...

ما را در سایت منو تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نامه ی عاشقانه به دوست دختر,نامه ی عاشقانه,نامه ي عاشقانه, نویسنده : aeshgeyakhi0 بازدید : 28 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 12:34